زهرهکهندل/
تمرکززدایی در تولید فیلم و سریال از سیاستهای خوب تلویزیون در سالهای اخیر است. در دهه گذشته، ساخت سریالهای آپارتمانی با حلقه معدودی از بازیگران و کارگردانها موجب نارضایتی مخاطبان رسانه ملی شده بود و این ریزش مخاطب موجب شد تا مدیران تلویزیون در سیاستهایشان تغییر ایجاد کرده و رسانه ملی را از انحصار سوژهها و لوکیشنهای تکراری تهران خارج کنند. نتیجه این تغییر سیاست در سریال «پایتخت» نمود یافت، به طوری که این سریال به یکی از پربینندهترین مجموعههای تلویزیونی تبدیل شده است.
همزمان با اربعین امسال نیز مردم تماشاگر سریال «نجلا» از شبکه سهسیما بودند که اوایل این هفته به پایان رسید و با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شد. نجلا، قصهای بومی را از جنوب ایران در اواخر دهه ۵۰ با محوریت پیادهروی اربعین روایت میکرد که بخشی از فیلمبرداری آن در آبادان و شادگان انجام شد. امیر ابیلی، مشاور و ناظر کیفی سریال «نجلا» تأکید دارد «ساخت سریال در مناطق و بومهای مختلف ایران، اتفاق خوبی است، چون فرهنگ، آداب، پوشش، گویش و لهجه مردم آن منطقه به مردم ایران معرفی میشود. ضمن اینکه سعهصدر مردم بیشتر شده تا این راهی که برای تولید سریالهای بومی باز شده با قوت ادامه یابد». اگرچه بسیاری از پرداختنِ این سریال به مناطق جنوبی کشور قدردانی کردند، اما گروهی هم انتقاد داشتند که بازیگران به لهجه و گویش این منطقه صحبت نمیکنند. با وجود انتقادهایی که به سریالهای بومی وارد میشود، برای ورود به عرصه باید کفشآهنین پوشید که خیرالله تقیانیپور، کارگردان جوان و جویای نام این مجموعه تلویزیونی و سعید سعدی، تهیهکننده باتجربه و پرکار آن، دشواریهای تولید خارج از تهران را به جان خریدند. درباره حواشی پیش آمده برای این سریال و ضرورت توجه به ساخت سریالهای بومی، با امیر ابیلی، منتقد سینما و تلویزیون و مشاور فیلمنامه «نجلا» گفت وگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
به نظر شما دلیل توجه تلویزیون به قصههای بومی در سالهای اخیر چیست؟
به نظرم رسانه ملی برای اینکه «ملی» باشد باید تمام قومیتها، نژادها و طایفهها را نشان دهد و این توجه جزو معدود تصمیمهای درست تلویزیون در سالهای اخیر است که روی لهجهها و قومیتهای مختلف ایران سرمایهگذاری کرده است. این موضوعها پیشتر محدود به شبکههای استانی بود و اگر قرار بود در تلویزیون، خطه شمال را ببینیم، باید شبکه استانی مازندران را میزدیم یا اگر میخواستیم تصویری از کردها را شاهد باشیم باید در شبکه استانی غرب کشور میدیدیم. این سیاست که نمایش قومیتها از شبکه استانی خارج شده و به شبکههای ملی آمده است، در تقویت وحدت ملی مؤثر است. همین که تصویر تمام قومیتها را در شبکههای ملی داشته باشیم موجب تقویت وحدت ملی میشود و از وظایف ذاتی تلویزیون است. اگر پیشتر سراغ این حوزه نمیرفت، سیاست اشتباهی داشت.
ساخت سریالهای بومی و خارج از تهران، تولید را برای سازندگانی که اهل آن منطقه نیستند بسیار دشوار میکند، ضمن اینکه عدهای غلط گیر دستشان گرفتهاند و به دنبال گرفتن غلط های لهجهای هستند. دلیل این ایراد گرفتنها را چه میدانید؟
مخاطبی که ساکن آن خطه است و با آن لهجه زندگی میکند، ظرافتهای لهجه را میفهمد. مخاطبان بقیه استانهای کشور فضای کلی و شکل عمومی از لهجه برایشان مهم است که آن را درک کنند و اعتراضی هم ندارند، چون با آن فضا ارتباط برقرار میکنند. به نظرم سعهصدر مردم مناطق مختلف را باید بالا برد، بالاخره وقتی بازیگران شناختهشده و غیربومی وارد پروژهای میشوند، ضرورتی ندارد که ۱۰۰درصد لهجه را درست ادا کنند، همین که شمایل کلی از آن لهجه را ارائه کنند، کفایت میکند. بخش دیگری از اعتراضها هم از سوی مسئولان و نمایندگان مجلس آن منطقه مطرح میشود. این دوستان چون نمیتوانند مشکلات اصلی مردم آن منطقه اعم از مشکلات اقتصادی، زیرساختی و محیط زیستی را حل کنند، برای اینکه بگویند ما فعالیت میکنیم و جو رسانهای ایجاد کنند، ایرادهایی را به این سریالها وارد میکنند و خودشان هم میدانند که حرفشان درست نیست، ولی برای اینکه فعالنمایی کنند، اعتراضهای بیاساسی را مطرح میکنند.
ضمن اینکه لهجه و گویش باید به نوعی باشد که برای مخاطبانی با گستره ملی قابل فهم و درک باشد؟
همینطور است. اگر بازیگران به گویش ۱۰۰درصد آن منطقه صحبت کنند بقیه مخاطبان غیربومی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. در جاهایی از سریال که بازیگر میتوانست با لهجه غلیظ تر عربی صحبت کند، جلویش را گرفتیم تا مخاطب جوانتر و مخاطب مناطق دیگر بتواند با شخصیتها و قصه ارتباط برقرار کند. همین که فضای جنوب و حال و هوای آنجا در ذهن مخاطب تداعی شود، برای ما کافی بود.
ایده اجرایی این سریال کمی دشوار بود، علاوه بر اینکه قصهای بومی را روایت میکرد، سراغ ماجرایی در دهه ۵۰رفته بود که بازسازی آن دهه برای سریال، حساسیت برانگیز و هزینهبر است. از سختیهای این بخش هم برایمان بگویید؟
هم تاریخ قصه سریال «نجلا» مغفول و ناگفته بود و هم به لحاظ تولیدی، ایده کار دشوار بود. از زمانی که ایده سریال مطرح شد تا نوشتن فیلمنامه آن دو ماه هم طول نکشید. مرحله صفر نگارش تا پیشتولید همزمان انجام شد و تا روز پیشتولید که کمتر از دو ماه زمان برد، گروه به محل فیلمبرداری رفتند. بسیار پرفشار فیلمبرداری کردند تا سریال به پخش در دهه آخر صفر برسد. هم کمبود بودجه و هم محدودیت امکانات، کار را بسیار دشوار کرده بود. از دکورسازی بگیرید تا سفر گروه به آبادان در گرما و کرونا، تولید را بسیار سخت کرده بود. تهیهکننده و کارگردان برای تولید سریال بسیار زحمت کشیدند و همه گروه بیش از شرایط عادی، فشار تحمل کردند تا کار به پخش در ایام پایانی عزاداریهای ماه صفر برسد.
اگر زمان تولید بیشتر بود، روی کیفیت سریال اثر میگذاشت؟
بله، کیفیت بهتر میشد و ممکن بود تعداد قسمتها بیشتر شود. یکی از نکاتی که بسیاری به آن معترف بودند این بود که ریتم داستان نجلا بسیار بالاست و در مقایسه با سریالهایی که همزمان پخش میشد، ریتم قصهگویی تندتری داشت، چون حجم زیادی قصه داشتیم که به لحاظ زمان ضبط باید در ۱۶ قسمت آن را تمام میکردیم.
این فشردگی قسمتها موجب نشده بود که پرداخت به خردهقصهها قربانی محدودیت زمان تولید شود؟
موضوع سریال مناسبتی بود و اگر تولید آن عقب میافتاد، تا سال بعد دلیل موجهی برای پخش نداشت و ما ترجیح دادیم برخی از خردهقصهها از داستان اصلی حذف شود تا یک سریال مناسبتی به اربعین امسال در تلویزیون برسد.
معمولاً سریالهای ماندگار تلویزیون، سریالهای طولانی هستند و این قصهای که برایش زحمت کشیده شده از دکورسازی بگیرید تا گریم و لهجه سنگین بازیگران و کوتاه بودن قسمتهایش موجب کم شدن ماندگاری آن نمیشود؟
در مدتی که این سریال پخش شد، بازخوردهای خوبی داشتیم و به نظرم «نجلا» جزو سریالهای پرمخاطب تلویزیون شده است. با توجه به اینکه امسال سریالهای تکراری هم به دفعات از تلویزیون پخش شد، نجلا جزو سریالهای موفق بود. البته سریالهای کوتاهقسمت دیگری هم وجود داشت همچون «شب دهم» که ماندگار شدند. اگرچه سریالهای طولانی بیشتر دیده میشوند و «نجلا» ظرفیت ساخت در فصلهای بعدی را هم دارد، اگر مدیران سازمان موافقت کنند، این سریال آنقدر طرفدار پیدا کرده است که بتوان با شخصیتهایش، قصههای دیگری را تعریف کرد. این مجموعه ظرفیت و کشش ساخت در فصلهای بعدی را دارد و بقیه ماجرا به تصمیم مدیران سازمان برمیگردد. یکی از ویژگیهای مهم برای ساخت فصلهای بعدی این است که مخاطبان با شخصیتها ارتباط برقرار کرده باشند. به نظرم شخصیت عبد، نجلا و خانوادهاش، آنقدر با مخاطب ارتباط برقرار کردهاند که بتوان قصههای دیگری را با آنها ادامه داد و پایان کار هم طوری است که بتوان آن را ادامه داد. اگرچه پایان سریال، تحمیلی شد، چون خواست و برنامهریزی ما این بود که قسمت آخر را در شهر کربلا فیلمبرداری کنیم و آقای سعدی، تهیهکننده کار، خیلی دوندگی کرد که بتوانیم در کربلا فیلمبرداری کنیم، ولی به دلیل کرونا و ممنوعیتها، چنین امکانی به وجود نیامد و روزهای آخر، کار را طور دیگری ساختیم. برنامهریزی و طرح اولیه آن چیزی که پخش شد نبود، ولی فشار کرونا موجب شد که پایان قصه تغییر کند.
چرا بیشتر سریالهای تلویزیون با محدودیت زمان و بودجه مواجه میشوند؟
مسئله کمبود بودجه از سالها پیش در صدا و سیما وجود داشته است. بودجهای که دولت باید به صداوسیما اختصاص بدهد یا دیر میدهد و یا کامل نمیدهد، ضمن اینکه بخش عمدهای از بودجه سازمان هزینه پرداخت حقوق کارکنانش میشود. ماجرای کمبود بودجه آثار تولیدی در صدا و سیما، سالهاست مطرح میشود و تهیهکنندگان هم یاد گرفتهاند با همین بودجهها، کار بسازند. این مسئله موجب میشود که کیفیت آثار لطمه ببیند، ولی به آنتن برسد. بحثهای بودجهای هم به دعواهای صداوسیما با دولت برمیگردد. اگر این دعواها حل شود، مشکلات بودجهای سازمان مرتفع میشود و اگر این تنشها بیشتر شود، مشکلات حل نخواهد شد.
پخش آگهی در بین سریالها، این تولیدات را جزو بخشهای درآمدزا برای تلویزیون کرده است، چرا همین درآمدها برای تولید در حوزه سریالسازی هزینه نمیشود؟
درست است که بیشترین منبع درآمد سازمان از سریالهاست، ولی این درآمد را خرج هزار جای دیگر هم میکنند در حالی که اولویت هزینهکرد باید با تولید سریال باشد، ولی نیست. پولی که سریالهای تلویزیونی بدست میآورند فقط خرج سریالسازی نمیشود بلکه خرج برنامهسازی و پرداخت حقوق کارکنان سازمان هم میشود و به همین دلیل اکثر تهیهکنندگان و بازیگران از تلویزیون طلبکار هستند و واقعاً حق دارند اعتراض کنند.
یکی از اتفاقهای خوب در مورد «نجلا» اعتماد به یک کارگردان جوان باسابقه تئاتری بود، در حالی که در سالهای گذشته سریالسازی در تلویزیون، انحصاری شده بود؟
به نظرم این اعتماد از سیاستهای خوب شبکه سه و مدیرگروه فیلم و سریال آن بود. آنها میخواستند حلقه تکراری سریالسازان در تلویزیون را وسیعتر کرده و آدمهای جدید را به این حلقه اضافه کنند. «خیرالله تقیانیپور» کارگردان سریال «نجلا» هم سالها در حوزه کارگردانی تئاتر فعالیت داشت، جایزه جشنواره تئاتر فجر را در کارنامهاش داشت و با بسیاری از بازیگران مطرح کار کرده بود. پیش از این هم دو تلهفیلم ساخته و امتحانش را پس داده بود. این اعتماد را مدیران شبکه سه به او داشتند و جواب اعتمادشان را گرفتند. حتی اگر جواب هم نمیگرفتند کار درستی انجام داده بودند، چون تلاش خودشان را برای باز کردن حلقه بسته کارگردانها انجام داده بودند. به جز اعتماد به کارگردانهای جدید و جوان در حوزه اعتماد به بازیگران جدید هم جواب گرفتند. بسیاری از بازیگران سریال «نجلا» بازیگران تئاتر هستند، مثلاً مصطفی ساسانی در نقش «عطا» یا وحید نفر در نقش «عمو اکبر» از بازیگران قدیمی و پرکار تئاتر بودند که هیچ وقت فرصت حضور در سریالهای تلویزیونی را نیافته بودند.
این سیاست درست، پیشتر در باز کردن حلقه نویسندگان سریالهای تلویزیونی هم رخ داده بود و اعتماد به «احسان جوانمرد» فیلمنامه خوب سریال «بانوی عمارت» را در پی داشت؟
همینطور است. اعتماد به نیروهای جدید، ریسکی است که مدیر شبکه باید تبعات آن را بپذیرد و معمولاً هم جواب داده است. شبکه سه این شجاعت را داشت تا حلقه تولیدکنندگان سریال را باز کند. اگرچه مدیران «سیمافیلم» نقش مهمتری را در تولید سریالهای تلویزیونی دارند و آنها باید این حلقه را باز کنند، چون هر جا به جوانان اعتماد شد، نتیجههای خوبی در پی داشت.
نظر شما